جدول جو
جدول جو

معنی اجابت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

اجابت کردن
پذیرفتن قبول کردن مستجاب کردن گردن نهادن خواهش و مراد کسی را بر آوردن روا کردن، دفع فضول کردن، یا اجابت کردن معده. دفع فضول کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
اجابت کردن
برآوردن، پاسخ دادن، پذیرفتن
تصویری از اجابت کردن
تصویر اجابت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصابت کردن
تصویر اصابت کردن
به هدف خوردن، به نشانه رسیدن تیر و قرعه به او اصابت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازه کردن
تصویر اجازه کردن
تصویب کردن اباحه کردن روا شمردن مباح دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
بمزد گرفتن خانه و ملک یا کالایی را در برابر بهایی باستفاده در آوردن و از آن بهره جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثبات کردن
تصویر اثبات کردن
ثابت کردن، تصدیق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجابت کردن
تصویر استجابت کردن
پاسخ گفتن پذیرفتن خواهش کسی: دعوتش را استجابت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثبات کردن
تصویر اثبات کردن
فرنودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اطاعت کردن
تصویر اطاعت کردن
فرمان بردن نیوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقامت کردن
تصویر اقامت کردن
ماندن ماندگار شدن درنگ کردن متوقف شدن آرام گرفتن بجای ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امامت کردن
تصویر امامت کردن
پیشوایی کردن، پیشنمازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
داد و ستد کردن بازرگانی کردن بازرگانی کردن داد و ستد کردن معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتابت کردن
تصویر کتابت کردن
نوشتن تحریر کردن: (تا نوبت وراثت به یعرب بن قحطان رسید اول کسی بود که بخط عرب کتابت کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجاجت کردن
تصویر لجاجت کردن
لجاج کردن، مبالغه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطاعت کردن
تصویر اطاعت کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجبار کردن
تصویر اجبار کردن
Force
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
Lease
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اثبات کردن
تصویر اثبات کردن
Evidence, Prove, Substantiate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رقابت کردن
تصویر رقابت کردن
Compete, Contest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
доказывать , доказать , подтверждать
دیکشنری فارسی به روسی
доводити , довести
دیکشنری فارسی به اوکراینی